English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (6 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
the story is probale U این داستان راست مینماید این حکایت احتمال داردراست باشد
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
this story is improbable U این داستان راست نمینماید این داستان بعید بنظر میرسد
it is p that he did not go U احتمال داردنرفته باشد دورنیست که
heroine U زنی که قهرمان داستان باشد
heroically U زنی که قهرمان داستان باشد
heroines U زنی که قهرمان داستان باشد
text U متن ای که مرتب نشده است . متنی که درحاشیه راست دندانه دار باشد
texts U متن ای که مرتب نشده است . متنی که درحاشیه راست دندانه دار باشد
poisson distribution U این توزیع در حقیقت یک توزیع احتمال برای متغیرهای تصادفی ناپیوسته است که دران میزان احتمال بسیارکوچک و در مقابل تعدادمشاهدات بسیار زیاد است
dexiotropous U واقع در طرف راست بکار برندهء دست راست راست دست
dexiotropic U واقع در طرف راست بکار برندهء دست راست راست دست
Zahir-Shahi design U طرح ظهیر شاه [این طرح در افغانستان رایج بوده و احتمال می رود که از سفارشات این شاه افغان باشد. در نقش لوزی ها و هشت گوش ها یک در میان جای خود را عوض می کنند.]
attention to port U احترام به سمت چپ یا راست کشتی افراد نظر به راست یاچپ ناو
The main road bears to the right. U این جاده اصلی به کمی راست [مورب در سمت راست] ادامه دارد.
bi directional U چاپگری که میتواند حروف را از چپ به راست و از راست به چپ با توجه به حرکت نوک به جلو و عقب روی صفحه چاپ کند.
narrative U حکایت
narratives U حکایت
allegory U حکایت
anecdotes U حکایت
anecdote U حکایت
exemplum U حکایت
allegories U حکایت
story U حکایت
to tell a story U حکایت
novella U حکایت
me seems U مینماید
marchen U حکایت
cash dispensers U پرداخت مینماید
cash dispenser U پرداخت مینماید
two discrepant stories U دو حکایت مختلف
anecdotist U حکایت نویس
he looks brave U او دلیر مینماید
methinks U چنین مینماید
he seems to be tired U خسته مینماید
apologue U حکایت اخلاقی
storied U حکایت شده
fable U حکایت گفتن
fables U حکایت اخلاقی
fables U حکایت گفتن
fable U حکایت اخلاقی
tales U حکایت شرح
tale U حکایت شرح
plain dealing U معامله راست حسینی راست باز
To lead an idle life. U راست راست راه رفتن ( ول بیکار )
one two U ضربههای چپ و راست ضربه چپ با هوک راست
orthotropous U دارای تخمک راست راست اسه
inenarrable U غیر قابل حکایت
story teller U افسانه گو حکایت نویس
it look as if U چنین مینماید که گویی
an interesting story U حکایت جالب توجه
it promisews to be easy U چنین مینماید که اسان است
bulk carrier U کشتی که کالای فله حمل مینماید
bulk carriers U کشتی که کالای فله حمل مینماید
combination carrier U کشتی که کالاهای گوناگون حمل مینماید
off U خارج از محدوده مدافع خط مربوط به سمت راست زمین کریکت سمت راست اسب مسیر خیس و کندکننده سرعت
half face U نیم به راست راست یانیم به چپ چپ
columnleft U فرمان ستون به چپ چپ یا به راست راست
factoring agent U فرد یا شرکتی که اسناد تجاری را تنزیل مینماید
discount house U موسسه ایکه برات و اسناد را تنزیل مینماید
constant speed unit U گاورنری که توسط موتور کارمیکند و ملخ را کنترل مینماید
liquid consonants U حروف گنگی که صدای انها روان و نرم مینماید
losing game U بازی که باخت ان حتمی مینماید و خلق بازیکن را تنگ میکند
awarded U مبلغی که هیئت داوران جهت رفع اختلاف تعیین مینماید
awarding U مبلغی که هیئت داوران جهت رفع اختلاف تعیین مینماید
awards U مبلغی که هیئت داوران جهت رفع اختلاف تعیین مینماید
award U مبلغی که هیئت داوران جهت رفع اختلاف تعیین مینماید
portal to portal U وابسته بمدتی که کارگر از درورودی تا شروع بکار صرف مینماید
photochemistry U رشتهای از علم شیمی که درباره اثر نور در موادشیمیایی بحث مینماید
acanthosisnigricans U بیماری نادر پوستی که پوست میانی هیپرتروپی وپیگمانتاسیون پیدا مینماید
power function U این تابع در حقیقت چگونگی کارائی ازمون فرضهای اماری رابررسی مینماید
fellow traveler U کسی که عضو حزبی نیست ودر فعالیتهای ان شرکت نمیکند ولی از ان جانبداری مینماید
underhook U گرفتن سر حریف با دست راست دست چپ زیر بازوی راست حریف قلاب و با حرکت قدرتی حریف را از بغل به روی تشک پرت کردن
a closed mouth catches no flies <proverb> U تا مرد سخن نگفته باشد عیب و هنرش نهفته باشد
moored mine U مینی که باسیم یا طناب به محل اتصال خود وصل شده باشد یا در اب معلق باشد
hot U شبکه آهنی یا پوشش اطراف کامپیوتر که به منبع تغذیه وصل شده باشد و زمین نشده باشد
hotter U شبکه آهنی یا پوشش اطراف کامپیوتر که به منبع تغذیه وصل شده باشد و زمین نشده باشد
hottest U شبکه آهنی یا پوشش اطراف کامپیوتر که به منبع تغذیه وصل شده باشد و زمین نشده باشد
side step U فرمان یک قدم به چپ یا به راست برداشتن یک قدم به چپ یا به راست
right justify U هم تراز کردن از راست تنظیم کردن از راست
escutcheon U سپری که دارای نشانهای نجابت خانوادگی باشد صفحهای که روی ان اسم چیزی نقش شده باشد سپرارم دار
embryophyte U گیاهی که تولید گیاهک تخم زانموده و درنتیجه تولید بافتهای اوندی مینماید
hotbeds U بستر خاکی چمن که در اثر تخمیر ویابوسیله دیگری گرم شده باشد محل یا محیطی که دران رویش وپیشرفت سریع باشد
hotbed U بستر خاکی چمن که در اثر تخمیر ویابوسیله دیگری گرم شده باشد محل یا محیطی که دران رویش وپیشرفت سریع باشد
expectance U احتمال
eventualities U احتمال
chanced U احتمال
aptness U احتمال
chance U احتمال
expectancy U احتمال
possibilities U احتمال
contingencies U احتمال
likelihoood U احتمال
chances U احتمال
chancing U احتمال
liability U احتمال
likelihood U احتمال
liabilities U احتمال
contingency U احتمال
presumption U احتمال
possibility U احتمال
eventuality U احتمال
suppositions U احتمال
supposition U احتمال
presumptions U احتمال
probability U احتمال
verisimilitude U احتمال
like lihood U احتمال
knocked down U کالاهایی که بصورت باز به مشتری داده میشود و خود مشتری انرانصب مینماید مانند مبلمان
imperfect competition U حالتی است که در بازار عرضه بیش از یک فروشنده وجود نداشته باشد ووی بتواند روی قیمت کالای خود کنترل داشته باشد
guide left U فرمان نفر راهنما به راست یابه چپ فرمان نفر هادی به راست یا چپ
probability function U تابع احتمال
probability curve U منحنی احتمال
probability theory U نظریه احتمال
risks U احتمال زیان
presumption of fraud U احتمال تقلب
presumedly U احتمال میرود
contingency U احتمال وقوع
statistical weight U احتمال ترمودینامیکی
contingencies U احتمال وقوع
probabilism U احتمال گرایی
probability ratio U بهر احتمال
transition probability U احتمال انتقال
probability of collision U احتمال برخورد
probability of detection U احتمال اکتشاف
probability of detection U احتمال کشف
transition probability U احتمال جهش
probability of ionization U احتمال یونش
the probability is U احتمال دارد
odds U احتمال ووقوع
probability factor U ضریب احتمال
the probability is U احتمال میرود
probability of kill U احتمال انهدام
probability distribution U توزیع احتمال
improbability U عدم احتمال
There is a 50-50 chance. U احتمال 50-50است
stand a chance <idiom> U احتمال داشتن
kill probability U احتمال کشندگی
compound probability U احتمال مرکب
experimental probability U احتمال تجربی
risked U احتمال زیان
inverisimilitude U عدم احتمال
unlikelihood U عدم احتمال
conditional probability U احتمال مشروط
mathematical probability U احتمال ریاضی
experimental probability U احتمال ازمایشی
probability analysis U احتمال کاوی
moral certainty U احتمال قوی
risk U احتمال زیان
on the chance of U نظر به احتمال
risking U احتمال زیان
risking U احتمال زیان یاخطر
risks U احتمال زیان و ضرر
balance U احتمال رویداد خطا
risking U احتمال زیان و ضرر
risks U احتمال زیان یاخطر
balances U احتمال رویداد خطا
damage threat U احتمال تولید خسارت
radial probability distribution U توزیع احتمال شعاعی
in all like U احتمال کلی دارد
in all probability U احتمال کلی میرود
risk U احتمال زیان و ضرر
risk U احتمال زیان یاخطر
risked U احتمال زیان و ضرر
normal probability curve U منحنی بهنجار احتمال
probability density function U تابع چگالی احتمال
angular probability distribution U توزیع زاویهای احتمال
maximum probility detection U تعیین احتمال حداکثر
maximum liklihood method U روش حداکثر احتمال
risked U احتمال زیان یاخطر
it is beyond recall U احتمال لغوشدن ندارد
kill probability U احتمال واردکردن تلفات
probability of kill U احتمال از بین رفتن
likelihood U احتمال کلی دارد
look for <idiom> U با احتمال فکر کردن
It is quite likely that …. U خیلی احتمال می رود که …
probability density U چگالی احتمال [ریاضی]
worst-case U بدترین وضع یا احتمال
open back U [نوعی فرش تخت باف که پود آن از پشت فرش کاملا مشخص باشد و بصورت حلقوی اطراف تار را در بر گرفته باشد.]
odds-on U دارای احتمال بیش از 5 درصد
the odds are that he will doit U احتمال دارد که انکار را بکند
risks U احتمال خطر ریسک کردن
risking U احتمال خطر ریسک کردن
risked U احتمال خطر ریسک کردن
risk U احتمال خطر ریسک کردن
damage threat U منطقه احتمال تولید خسارت
to be on the safe side U برای اینکه احتمال اشتباه
single shot hit probability U احتمال اصابت یک گلوله به هدف
He is bound to come. U احتمال زیادی دارد که بیاید
it may be presumed that U احتمال قوی میرود که میتوان فرض که
presumes U مسلم دانستن احتمال کلی دادن
presume U مسلم دانستن احتمال کلی دادن
In all probability. Very likely. U به احتمال خیلی قوی ( قریب به یقین )
presumed U مسلم دانستن احتمال کلی دادن
central tendency U احتمال مطابقت داده با مقادیرمورد انتظار
laptop U کامپیوتر سبکی که قابل حمل باشد ولی نه آن قدر کوچک که به صورت جیبی باشد معمولا حاوی صفحه نمایش صفحه کلید و درایو دیسک است
lapheld U کامپیوتر سبکی که قابل حمل باشد ولی نه آن قدر کوچک که به صورت جیبی باشد معمولا حاوی صفحه نمایش صفحه کلید و درایو دیسک است
tales U داستان
tale U داستان
fables U داستان
fable U داستان
marchen U داستان
Recent search history Forum search
There is no search result on forum.
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com